مولانا؛ جلالالدین محمد بلخی
یکی از مشهورترین سرودههای مولوی، مثنوی بلندی است که یکی از مبارزات امیرالمومنین را روایت میکند؛ مبارزهای که با خدو انداختن فرد کافر، برخورد تأملبرانگیز و درسآموز حضرت علی (ع) را در پی دارد؛
از علی آموز اخلاص عمل/ شیر حق رادان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت/ زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی/ افتخار هر نبی و هر وَلی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه/ سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی/ کرد او اندر غزااش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل/ وز نمودن عفو و رحمت بیمحل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی/ از چه افکندی مرا بگذاشتی
….
گفت من تیغ از پی حق میزنم/ بندهی حقم نه مامور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا/ فعل من بر دین من باشد گوا
ما رمیت اذ رمیتم در حراب/ من چو تیغم وان زننده آفتاب
رخت خود را من ز ره بر داشتم/ غیر حق را من عدم انگاشتم
سایهایام کدخداام آفتاب/ حاجبم من نیستم او را حجاب
من چو تیغم پر گهرهای وصال/ زنده گردانم نه کشته در قتال
خون نپوشد گوهر تیغ مرا/ باد از جا کی برد میغ مرا
***
مولوی همچنین در غزلی زیبا، این گونه مهر و وابستگیاش را به امیرالمومنین (ع) ابراز میکند:
تا صورت پیوند جهان بود علی بود/ تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعهی خیبر/ برکند به یک حمله و بگشود علی بود
آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام/ تا کار نشد راست نیاسود، علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود/ سلطان سخا و کرم و جود علی بود
آن شیر دلاور که برای طمع نفس/ بر خوان جهان پنجه نیالود، علی بود
سر دو جهان جمله ز پنهان و ز پیدا/ شمس الحق تبریز که بنمود، علی بود
آن عارف سجّاد، که خاک درش از قدر/ بر کنگرهی عرش بیفزود علی بود
مسجود ملایک که شد آدم، ز علی شد/ آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس/ هم صالح پیغمبر و داوود علی بود
هم موسی وهم عیسی و هم خضر و هم ایوب/ هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود
آن لحمک لحمی، بشنو تا که بدانی/ آن یار که او نفس نبی بود علی بود
موسی و عصا و ید بیضا و نبوت/ در مصر به فرعون که بنمود، علی بود
عیسی به وجود آمد و در حال سخن گفت/ آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود
خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود علی بود/ آن نور خدایی که بر او بود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج/ با احمد مختار یکی بود علی بود
محمود نبودند کسانی که ندیدند/ کاندر ره دین احمد محمود علی بود
آن کاشف قرآنکه خدا در همه قرآن/ کردش صفت عصمت و بستود علی بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم/ از روی یقین در همه موجود، علی بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن/ هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود
این کفر نباشد، سخن کفر نه این است/ تا هست علی باشد و تا بود علی بود
***
یا غزلهایی با مطلعهای
آن شاه که با دانش و دین بود علی بود/ مسجود ملک ساجد و معبود علی بود
و
شاه ما شاه است و نامش مرتضاست/ در دو عالم شاه ما شیر خداست
فردوسی
ابوالقاسم فردوسی توسی که روایتگر جاودانه شاهنامه است، در اقصینقات اشعارِ حماسی خود، گریزهایی دارد به جایگاه و شأن والای علیابن ابیطالب (ع). او قهرمان واقعی را علی میداند و قهرمانهای داستانش را با صفات او مطابق میگیرد. ضمن اینکه این شاعر بزرگ، پرداختهای مکرری به خصائل و جایگاه امیرالمومنین دارد، آنچنانکه در ابیات زیر میخوانیم:
مرا غمز کردند کان پر سخن/ به مهر نبی و علی شد کهن
***
نترسم که دارم ز روشن دلی/ به دل مهرجان نبی و علی
***
که من شهر علمم، علیم در است/ درست این سخن قول پیغمبر است…
***
…چهارم علی بود جفت بتول/ که او را به خوبی ستاید رسول
***
از او بر روان محمد درود/ به یارانش بر هر یکی برفزود
***
سر انجمن بد ز یاران علی/ که خواندش پیمبر علی ولی
***
وگر در دلت هیچ مهر علی است/ تو را روز محشر به خواهش ولی است
***
یا این ابیات متوالی
پس از مصطفی مدح شیر خدا/ بود نزد ارباب عرفان روا
به مدح علی خامه سر میکنم/ زمین تا فلک پر گهر میکنم…
ز جولانگه غیب بیرون خرام/ برون آر تیغ علی از نیام
سر دشمنان از بدن دور کن/ برای دل دوستان سور کن
حافظ
خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی که سرودههایش، همواره در دل و جان ایرانیان جای داشته نیز از شاعران مطرح پارسیسراست که در سرودههایش چندین و چندبار به مدح امام علی (ع) پرداخته است. اما این غزل، میتواند برآیندی باشد بر علاقه حافظ به مولای متقیان؛
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف/ گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من/ گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد/ وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف
ابروی دوست کی شود دست کش خیال من/ کس نزدهست از این کمان تیر مراد بر هدف
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگ دل/ یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک/ مغبچهای ز هر طرف میزندم به چنگ و دف
بیخبرند زاهدان نقش بخوان و لا تقل/ مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد/ پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق/ بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
سعدی
استاد سخن؛ سعدی نیز از این قافله جا نمانده و در آثار خود، مکررا مهری که از امیرمومنان به دل داشته را بیان کرده است. این غزل، نمونه تمام قدی از این محبت است:
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند؟/ جبار در مناقب او گفته: «هل اتی»
زورآزمای قلعه خیبر که بند او/ در یکدگر شکست به بازوی لافتی
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود/ تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود/ جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا
دیباچه مروت و سلطان معرفت/ لشکرکش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست/ ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
یا رب، به نسل طاهر اولاد فاطمه/ یا رب، به خون پاک شهیدان کربلا
دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست/ ای نام اعظمت درِ گنجینه شفا
- منبع خبر : خبرگزاری تابناک